قوله تعالى: إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، و أخْبتوا إلى ربهمْ و با خداوند خویش آرمیدند و خویشتن را بفروتنى فرا وى دادند، أولئک أصْحاب الْجنة همْ فیها خالدون (۲۳) ایشان آن بهشتیاناند که جاویدى جاویدان در آناند.
مثل الْفریقیْن مثل و سان این دو گروه، کالْأعْمى و الْأصم راست چون نابینا است و کر، و الْبصیر و السمیع و بینا و شنوا هلْ یسْتویان مثلا در صفت هرگز یکسان باشند؟ أ فلا تذکرون (۲۴) در نمىیابید
و لقدْ أرْسلْنا نوحا إلى قوْمه فرستادیم نوح را بقوم خویش، إنی لکمْ نذیر مبین (۲۵) که من شما را آگاه کنندهاى ام بیم نماى آشکارا.
أنْ لا تعْبدوا إلا الله که مپرستید مگر الله را، إنی أخاف علیْکمْ عذاب یوْم ألیم (۲۶) که من مىترسم بر شما از عذاب روزى که عذاب آن دردنماى است.
فقال الْملأ الذین کفروا منْ قوْمه سران و سر افرازان گفتند آن کافران قوم او، ما نراک إلا بشرا مثْلنا نمىبینیم ترا مگر مردمى، و ما نراک اتبعک و نمىبینیم ترا که بتو پىبرد إلا الذین همْ أراذلنا مگر ایشان که رذاله مااند، بادی الرأْی پیشین دیدار، و ما نرى لکمْ علیْنا منْ فضْل و نمىبینیم شما را بر ما افزونى از مهترى، بلْ نظنکمْ کاذبین (۲۷) نه جز از آن که شما را دروغ زنان مىپنداریم.
قال یا قوْم گفت اى قوم، أ رأیْتمْ چه بینید إنْ کنْت على بینة منْ ربی اگر من بر بیدارى و راستى و درستىام از خداوند خویش، و آتانی رحْمة منْ عنْده و داد مرا بخشایشى از نزدیک خویش، فعمیتْ علیْکمْ آن بر شما پوشیده ماند، أ نلْزمکموها در شما بندیم آن بینت را، و أنْتمْ لها کارهون (۲۸) و شما آن را ناخواهان و دشوار دار.
و یا قوْم لا أسْئلکمْ علیْه مالا و اى قوم از شما مالى نمىخواهم بر تبلیغ رسالت، إنْ أجری إلا على الله نیست مزد من مگر بر الله، و ما أنا بطارد الذین آمنوا و من نه راننده ایشانم که گرویدهاند بالله، إنهمْ ملاقوا ربهمْ که ایشان هم دیدار خداوند خویش خواهند بود، و لکنی أراکمْ قوْما تجْهلون (۲۹) لکن من شما را قومى مىبینم که ندانید.
و یا قوْم منْ ینْصرنی من الله و اى قوم که یارى دهد از الله إنْ طردْتهمْ اگر من گرویدگان را رانم، أ فلا تذکرون (۳۰) در نمىیابید.
و لا أقول لکمْ عنْدی خزائن الله و نمىگویم شما را که نزدیک من خزائن الله است، و لا أعْلم الْغیْب و نمیگویم که من نیامده و پوشیده دانم، و لا أقول إنی ملک و نمیگویم که من فرشتهام، و لا أقول للذین تزْدری أعْینکمْ و نمىگویم ایشان را که بخوارى و سستى و نکوهش فرا مىنگرد چشمهاى شما فرا ایشان، لنْ یوْتیهم الله خیْرا که الله ایشان را نیکى نداد، الله أعْلم بما فی أنْفسهمْ الله داناتر است که در نفسهاى ایشان چیست، إنی إذا لمن الظالمین (۳۱) آن گه من از ستمکاران باشم.
قالوا یا نوح قدْ جادلْتنا گفتند: اى نوح با ما باز پیچیدى، فأکْثرْت جدالنا و این پیچیدن با ما فراوان و دراز کردى، فأْتنا بما تعدنا بیار یک راه
آنچه مىوعده دهى ما را، إنْ کنْت من الصادقین (۳۲) اگر مىراست گویى.
قال إنما یأْتیکمْ به الله إنْ شاء نوح گفت: آنکه میخواهید آنست که الله آن را بشما آرد اگر خواهد، و ما أنْتمْ بمعْجزین (۳۳) و شما را و پیش نشوید و او را در خود عاجز نیارید.
و لا ینْفعکمْ نصْحی و سود ندارد نیک خواهى من و پند دادن من، إنْ أردْت أنْ أنْصح لکمْ اگر من خواهم که شما را نیک خواهم و پند دهم، إنْ کان الله یرید أنْ یغْویکمْ اگر الله خواهد که شما را تباه و بىراه کند، هو ربکمْ و إلیْه ترْجعون (۳۴) اوست خداوند شما و با حکم وى میگردید و با مشیت وى
أمْ یقولون افْتراه میگویند که این مرد قصه نهاد از خویشتن، قلْ إن افْتریْته بگوى اگر من نهادم این را، فعلی إجْرامی بد کرد من بر من، و أنا بریء مما تجْرمون (۳۵) و من هم بیزارم از بد که شما کنید.
و أوحی إلى نوح و پیغام دادند ب: نوح أنه لنْ یوْمن منْ قوْمک که نخواهد گروید از قوم تو، إلا منْ قدْ آمن مگر آنکه بگروید تا اکنون، فلا تبْتئسْ بما کانوا یفْعلون (۳۶) رنجه مباش و تیمار مدار بآنچه ایشان میکنند.